رنگ زدن سینمای بالیوود قاچاقچی بالیوود

رنگ زدن: سینمای بالیوود قاچاقچی بالیوود سینمایی شاهرخ خان اخبار فرهنگی و هنری

خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

گت بلاگز اخبار حوادث در 19 سالگی سرکرده باند زورگیری شدم

ماجرای زندگی طناز زمانی که چهار سال داشت، ورق جدیدی خورد واو را یک گام به سمت افتادن به کارهای خلاف نزدیک کرد.

در 19 سالگی سرکرده باند زورگیری شدم

در 19 سالگی سرکرده باند زورگیری شدم

عبارات مهم : زندگی

ماجرای زندگی طناز زمانی که چهار سال داشت، ورق جدیدی خورد واو را یک گام به سمت افتادن به کارهای خلاف نزدیک کرد.

هیچ وقت فکر نمی کرد اعتیاد پدرش و جدایی والدینش این چنین در سرنوشتش اثر بگذارد. نوجوانی جهت همه دختران شروع یک دنیای تازه وشاد بود، ولی جهت طناز، خوش حالی درکار نبود ورنگ سیاهی و تلخی به خود گرفته بود.

در 19 سالگی سرکرده باند زورگیری شدم

به جای خوش حالی و لذت از زندگی افتاده بود در کار خلاف، از فروش مشروب و موادمخدر گرفته تا دزدی و زورگیری. به طوری که در 19 سالگی سرکرده یک باند اخاذی و زورگیری شد.

شرایط به گونه ای برایش پیش رفت که در یکی از این دزدی ها با همدستش دست به جنایت زد و جرم دیگری در پرونده خلاف هایش جا باز کرد.

ماجرای زندگی طناز زمانی که چهار سال داشت، ورق جدیدی خورد واو را یک گام به سمت افتادن به کارهای خلاف نزدیک کرد.

طناز در گفت وگو با جام جم از زندگی و جرایمش گفت که در ادامه می خوانید.

چطور سرکرده یک باند تبهکاری شدی ؟

شاید اگر من هم خانواده درستی داشتم، اکنون عضو باند خلافکار نمی شدم و پایم به بازداشتگاه و پلیس آگاهی باز نمی شد. شاید اگر سایه پدربالای سرم بود این طور نمی شد و به راه خلاف نمی رفتم که حالا با این سن کم همه مرا به عنوان سرکرده یک باند تبهکاری بشناسند. من از طریق دختری که با او دوست بودم با چندینه مرد آشنا شدم و یک باند دزدی و زورگیری را تشکیل دادیم.

از خانواده ات بگو ؟

در 19 سالگی سرکرده باند زورگیری شدم

پدرم معتاد و خلافکار بود. همین باعث شد زمانی که من چهار ساله بودم، مادرم مجبور شود با داشتن من و برادر کوچک ترم از او طلاق بگیرد، ولی این همه ماجرا نبود، پدرم و مادرم هردو با افراد دیگری ازدواج کردندو پی زندگی خود رفتند. من با پدرخوانده ام اختلافی نداشتم. چون خودش فرزند داشت و مادرم با آنها رابطه خوبی داشت. با پدرم و نامادری ام ارتباط خوبی نداشتم. مدتی با آنها و مدتی با مادرم زندگی کردم.

هزینه زندگی ات را چطور تامین می کردی ؟

اوایل خانواده ام هزینه هایم را می دادند، ولی زمانی که 13 ساله شدم به خاطر مشکلاتی که با پدر و مادرم داشتم، مجبور شدم در این سن کم مستقل شوم. یک روز به طور اتفاقی با زنی آشنا شدم که در جنوب پایتخت کشور عزیزمان ایران ساکن بود و به او خاله می گفتند. او جا و غذا به افراد می داد در قبال آن می خواست که برایش مشروب بفروشیم. با فروش مشروبات الکلی هزینه زندگی ام را تامین می کردم.

ماجرای زندگی طناز زمانی که چهار سال داشت، ورق جدیدی خورد واو را یک گام به سمت افتادن به کارهای خلاف نزدیک کرد.

بعد چه شد ؟

این نخستین خلافم در زندگی ام بود. بعد از این که یک سال در منزل این زن بودم، با افراد دیگری آشنا شدم که خودشان مشروب تهیه کرده و می فروختند. دوسالی با آنها بودم. کمی که زیاد پول جمع کردم طمع پول زیاد به جانم افتاد. همین باعث شد که بیفتم در کار خرید و فروش موادمخدر. با چندینه زن و مرد قاچاقچی دوست شدم و شیوه فروش موادمخدر را از آنها یاد گرفتم و خودم شدم ساقی.

در 19 سالگی سرکرده باند زورگیری شدم

دستگیر هم شدی ؟

نه. آن قدر حرفه ای عمل می کردم که پلیس به هویت و نحوه کارم پی نبرد. این سری جهت نخستین بار بازداشت شدم.

خودت هم مواد یا مشروب مصرف می کنی؟

من فروشنده بودم و نباید خودم مصرف می کردم. جهت این که حال و روزم خوب باشد، چهار سال ورزش بوکس انجام می دادم.

چرا بوکس ؟

برای این که به این رشته ورزشی علاقه مند بودم. همچنین جهت این که در جریان فروش موادمخدر و مشروبات الکلی رقبا یا مشتریان اذیتم نکنند، سراغ این ورزش رفتم تا بتوانم از خودم دفاع کنم.

تا به حال کسی را کتک زدی ؟

بله. چند مرد را کتک زدم. آنها جهت خرید مشروب و مواد مخدر آمده بودند، ولی می درخواست کردند با من رابطه دوستی برقرار کنند آنچنان کتک مفصلی به آنها زدم که دیگر هوس نکردند با من در بیفتند.

چطور از مواد و مشروب به سمت دزدی کشیده شدی؟

دنبال پول و معروف شدن بودم. به همین علت با دختری در کرج آشنا شدم. او با اغفال مردها و برقراری رابطه با آنها از این افراد پول می گرفت. هنگامی که دوست شدیم، تازه متوجه شدم با این کارمی شود پول بیشتری به دست آورد. به همین علت او مرا با چهارمرد که از دوستانش بود، آشنا کرد. ما یک باند تشکیل دادیم و فعالیتمان را از یک سال پیش شروع کردیم. من با ظاهر شیک و آراسته برسر راه مردانی که سرنشین خودروهای مدل اوج بودند قرار می گرفتم. با آنها ارتباط دوستی برقرار می کردم. در ادامه که اعتمادشان جلب می شد آنها را به منزل اجاره ای خودم در کرج می کشاندم.

نقش بقیه اعضای باند چه بود؟

بقیه همدستانم در اتاق های منزل پنهان می شدند تا در فرصتی مناسب از اتاق ها بیرون بیایند. بعد دست و پای مردانی که به منزل ام می آمدند را با طناب و چسب نواری می بستند. با گوشی گوشی از آنها فیلم سیاه تهیه می کردیم.

بعد چی می شد ؟

طعمه ها را کتک می زدند. جیب هایشان را بازرسی می کردیم. گوشی، پول وکارت بانکی را دزدی می کردیم. کار در همین جا تمام نمی شد. قولنامه هایی می نوشتیم و آنها را مجبور می کردیم که امضا و اثر انگشت روی آن بزنند که نشان بدهد ما خودروهای مدل بالای آنها را خریدیم. بعداز این که ماشین را هم جهت خودمان تصاحب کردیم مردان را با دست و پای بسته داخل ماشین انداخته و در محله های خلوت کرج رها می کردیم.

چقدر از راه دزدی و زورگیری نصیب شما می شد ؟

بستگی داشت، ولی به طور میانگین از هر دزدی 500 هزار تومان به دست می آوردیم. جهت خودروها دنبال مشتری بودیم، ولی چون مدارک نداشتیم، نمی توانستیم خودروها را بفروشیم.

چطور مرتکب قتل شدی؟

قتل در آخرین سرقتمان رخ داد. آن روز ابتدا یک مرد میانسال را به آن منزل کشاندیم و اموالش را دزدی کرده و خودرویش را به نام خودمان قولنامه کردیم. ساعاتی از حضورمان نگذشته بودکه مقتول هم تماس گرفت و به آنجا آمد. او را نیز کتک زدیم. دست و پایش را بستیم. اموالش را دزدی و با نوشتن قولنامه خودروی برلیانس وی را به نام خود ثبت کردیم. این مرد تقلا می کرد تا راهی جهت فرار از دستمان پیدا کند. حتی یک بار از غفلتمان استفاده کرد و دست و پایش را باز کرد. دوباره دست و پایش را بستیم. این بار با او درگیر شدیم. شروع به داد و فریاد کرد. من روی سینه اش نشستم. در جریان این تقلا ها بود که سرش محکم به لبه کاشی ورودی آشپزخانه اصابت کرد. بعد حالش بدتر شد و دیگر نفسش اوج نیامد.

با جسد او چه کردید ؟

مانده بودیم چه باید کنیم. مردی که آنجا بود، صحنه جنایت را دیده بود. تصمیم به کشتن وی گرفتیم. می خواستیم با انتقال او به خارج از شهر، وی را که شاهد جنایت بود، به قتل برسانیم که در داخل ماشین با یکی از همدستانم درگیر شد. توانست دست و پایش را باز کندو از ماشین بیرون بیاید. دنبالش بودیم که به سمت چند رهگذر رفت و توانست نجات پیدا کند. از ترسمان نتوانستیم به منزل بازگردیم و جسد را با خود به مکان دیگری انتقال یافته کنیم.

چطور بازداشت شدید ؟

مرد نجات یافته به پلیس ماجرا را گفته بود که همین باعث شد ما لو برویم. من و یکی ازاعضای باند همان شب در کرج بازداشت شدیم و بقیه روز بعد دستگیر شدند.

سرقت های دیگری هم انجام دادی ؟

بله. با همین باند خودروهای مدل اوج را هم دزدی می کردیم. من به عنوان مسافر سوار خودروها می شدم، بعد با چاقو و قمه رانندگان را ترساندن و از ماشین بیرون می انداختم. هنگامی که راننده مقاومت می کرد، همدستانم که در میانه راه مرا اسکورت می کردند به کمکم می آمدند.

فکر می کردی بازداشت شوی ؟

کار خلاف کردن سرانجام ندارد. آخر یک روز فاش می شود.

پشیمانی ؟

خیلی. حالا که علاوه برسرقت و اخاذی پایمان به یک قتل هم باز شده، مجازات مشکل در انتظارمان است.

حرف آخر ؟

اگر من فرزند طلاق نبودم، پدرم اعتیاد نداشت، خانواده ام از هم پاشیده نمی شد، رویه زندگی ام این طور نبودکه به راه خلاف بیفتم. من به جای این که به دانشگاه بروم و درس بخوانم سر از خلاف و باند تبهکاری درآوردم.

واژه های کلیدی: زندگی | ماشین | زورگیری | خانواده | اخبار حوادث


دانلود


دانلود فایل ها

نویسنده : getblogs

کتاب زبان اصلی J.R.R

دانلود کتاب لاتین

خرید کتاب لاتین

خرید مانگا

خرید کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

دانلود رایگان کتاب از آمازون

دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز

کتاب روانشناسی به انگلیسی

کتاب زبان اصلی

کتاب خارجی

رفتن به نوار ابزار